زمان تقریبی مطالعه: 8 دقیقه

آل تبان

آلِ تَبّان، یا تَبّانیان، خاندان مشهوری از دانشمندان و فقیهان حنفی‌مذهب و سیاست‌پیشۀ خراسان در سده‎های 4 و 5 ق / 10 و 11م به روزگار سامانیان و غزنویان. بیشتر افراد این خاندان به فضل و پرهیزگاری معروف بوده‎اند. بیهقی نام چند تن از آنان را آورده است. ابن ابی‎الوفاء نیز فقهای حنفی آل تبان را یاد کرده است. در پاره‎ای از مآخذ دیگر نیز نکته‎های مختصری دربارۀ برخی از اینان آمده است. افراد شناخته‌شدۀ این خاندان به این شرحند:
1. ابوالعباس تبانی، فقیه نامدار و جد خاندان تبانی. وی تحصیلات خود را در بغداد نزد ابویوسف یعقوب بن ایوب انصاری، شاگرد ابوحنیفه و قاضی‎القضات بغداد در زمان هارون‎الرشید، به انجام رساند. از این‌رو، او مکتسبات خود را با یک واسطه از ابوحنیفه آموخته است و آل تبّان همواره به این امر مباهات داشته‎اند (باسورث، 179). به روایتی او خود از یاران و شاگردان ابوحنیفه بود (بیهقی، 198). عبادی او را از یاران ابوحنیفه و استاد ابوهیثم عُتبة بن خیثمه دانسته است (صص 1- 5).
ابن ابی‎الوفاء از ابوالعباسِ تبانی دیگری یاد کرده که نام او احمد بن هارون بوده است. بنابر نوشتۀ وی، این ابوالعباس در نیشابور نزد ابوالقاسم عبدالرحمن بن رجاء بردیغزی، ابونصر احمد بن محمد ابن نصر و ابوالفضل عباس بن حمزه و در مرو نزد یحیی بن سامویه ابن عبدالکریم ذهلی و در ری نزد علی بن حسن بن جنید و محمد بن ایوب و در عراق نزد عبدالله بن احمد بن حنبل و در حجاز نزد علی بن عبدالعزیز بغوی دانش اندوخته است (1 /  129-130). حاکم نیشابوری، مؤلف تاریخ نیشابور، نیز از شاگردان ابوالعباس بوده و او را شیخ اهل رأی در زمان خود به‌شمار آورده است (ص 82). ابوالعباس تبّانی (احمد بن هارون بن ابراهیم) در رجب 349ق /  اوت 960م درگذشت و فرزندش ابوصادق تبانی بر او نماز خواند (الجواهر‎المضیئة، 1 / 130).
این دو ابوالعباس تبانی یکی نیستند زیرا از نظر زمانی با هم مطابقت ندارند. ابوالعباس مذکور در تاریخ بیهقی را احتمالاً می‎توان از نیاکان ابوالعباس احمد بن هارون دانست که ابن ابی‎الوفاء شرح حال او را به دست داده است. نیز عبدالغافر فارسی از کسی به نام سعید ابن احمد بن حاتم مشهور به ابوالعباس تبان یاد کرده که ظاهراً نمی‎توان وی را با دو شخص یاد شده تطبیق داد (ص 369).
2. ابوصالح تبانی (د 400ق / 1010م)، دایی مادر ابوصادق تبانی و یا دایی خود ابوصادق بوده است (بیهقی، 198، 208) که شرح حال وی پس از این خواهد آمد. ابوصالح در زمان سامانیان امامت حنفیان غزنه را داشته است. سلطان محمود هنگامی که سپهسالار سامانیان در خراسان بود، از اعتبار تبانیان در نزد فقهای حنفی آگاهی یافت. بدین لحاظ در 385ق / 995م ابوصالح را به غزنه دعوت کرد تا در آنجا پیشوایی مذهب حنفی را برعهده گیرد. او به غزنه آمد و در مدرسۀ بُستیان آن شهر به تدریس پرداخت (بیهقی، 199). ابوسلیمان داوود بن یونس و برادر او قاضی زکی محمود، از شاگردان ابوصالح بودند. ابوصالح در 400ق / 1010م درگذشت و چون فرزندی نداشت، سلطان محمود غزنوی به خواجه ابوالعباس اسفراینیِ وزیر فرمان داد تا مراسم عزاداری او را برپا دارد.
3. ابوطاهر تبانی، عبدالله بن احمد   (د اواخر 425ق / 1034م) معروف به قاضی ابوطاهر، قضای طوس و نسا را برعهده داشته و بیشتر دوران زندگی را در نیشابور گذرانده است (بیهقی، 211). هنگامی که مسعود غزنوی از ری قصد نیشابور کرد، ابوطاهر به استقبال او شتافت. مسعود به او گفت که ما تو را خواسته بودیم که به ری بیایی و قاضی‎القضات آنجا شوی، لیکن آن را به دیگری دادیم. اکنون بهتر است که همراه ما بیایی، چه نایبان تو قضای طوس و نسا را برعهده خواهند گرفت؛ قضای نیشابور را نیز بر آن می‎افزاییم. او سپس ابوطاهر را با خود برد. پس از چندی ابوطاهر از سوی سلطان مسعود مأموریت یافت که همراه ابوالقاسم حصیری به رسالت نزد قدرخان (حکومت: 415-423ق / 1024-1032م) به کاشغر برود. سفر آنان در ربیع‎الاول 422ق /  مارس 1031م آغاز شد (بیهقی، 84، 220). آنها مأمور بودند که خبر جلوس سلطان مسعود را به آگاهی قدرخان برسانند و دختر او را برای مسعود خواستگاری کنند. این مسافرت نزدیک 4 سال به درازا کشید و در جریان مذاکرات در 423ق / 1032م قدرخان درگذشت و فرزندش ارسلان‎خان بغراتگین به جایش نشست. قاضی ابوطاهر پس از آنکه مأموریت خود را انجام داد، عازم غزنه شد، لیکن در نزدیکی آن شهر در شهرکی به نام «یَرْوان» درگذشت (اواخر 425ق / 1034م). هیأت همراه او در شوال 425ق /  سپتامبر 1034م به غزنه وارد شد. بیهقی مرگ او را مشکوک دانسته و روایتهای گوناگون در این‌باره نقل کرده است (صص 425، 527). یک‎بار نیز نام او را به صورت بوطالب تبانی آورده و دانش و پرهیزگاری او را ستوده است (ص 198).
4. ابوصادق تبانی (د پس از 430ق /  1039م)، از فرزندزادگان ابوالعباس تبانی بود و عمری دراز یافت (بیهقی، 198). ابوصادق در رباطی که مانک علی میمون در آن روزگار در نزدیکی غزنه ساخته بود، اقامت گزید (بیهقی، 128). به گفتۀ بیهقی وی در همۀ دانشهای متداول آن عصر سرآمد بود و هر روز افزون از 100 فتوێ را جواب می‎داد (ص 198). بیش از آنکه به غزنه آید در نیشابور می‎زیست. در 402ق / 1011م سلطان محمود، خواجه علی میکائیل را مأمور کرد که به نیشابور رود و او را بنوازد و به مرحمت سلطان امیدوار سازد. سلطان در این مورد گفت: «مذهب راست از آنِ امام بوحنیفه رحمة‎الله، تبانیان دارند و شاگردان ایشان؛ چنان‌که در ایشان هیچ طعن نتوانند کرد» (بیهقی، 209). ابوصادق ظاهراً تا 414ق / 1023م همچنان در نیشابور بود، چه در این سال سلطان محمود به به حسنک وزیر که عازم حج بود، دستور داد که چون به نیشابور برسی، باید که ابوصادق را گرامی بداری و بنوازی. حسنک در بازگشت از حج او را با چند تن از دانشمندان نیشابور با خود برد. پس از رسیدن به بلخ، سلطان محمود آنان را به حضور پذیرفت، اما چون دانست که حسنک، ابوطاهر تبانی را با خود نیاورده، به سردی با آنان برخورد کرد و و به گفتۀ بیهقی چنان‌که باید از ابوصادق تجلیل نکرد. لیکن پس از مدتی که ابوصادق در آن شهر زیست، به سبب محاوراتی که میان وی و قاضی بلخ ابوالعباس و قاضی علی طبقاتی و دیگر دانشمندان روی داد، آوازۀ فضل و دانش او در شهر پراکنده گشت و سبب شد که دیگر بار سلطان محمود او را بخواهد و بنوازد. محمود از او خواست که در سفر ماوراءالنهر او را همراهی کند و سپس به غزنه بازگردد، لیکن حسنک این مسافرت را صلاح ندانست و او را با خود به نیشابور برد. محمود پس از بازگشت از سفر ماوراءالنهر و هند آنها را به حضور خواند. این‎بار ابوصادق از سوی سلطان محمود به قاضی‎القضاتی خَتْلان منصوب شد و در رباطِ مانک علی میمون جای گرفت و از اعتماد کامل غزنویان برخوردار شد (بیهقی، 209-211).
در زمان سلطان مسعود نیز او به رسالت از سوی وی نزد ارسلان خان بغراتگین و بغراخان فرزندان قدرخان به کاشغر رفت. مسعود به هنگام اعزام وی به او نوید اعطای منصب قضای نیشابور داد. ابوصادق در ذیقعدۀ 428ق /  اوت 1037م حرکت کرد و یک سال و نیم در سفر بود. در همین مسافرت بود که بغراخان در حق وی گفت: «او همه مناظره و کار بوحنیفه می‎آرد» (بیهقی، 529). ابوصادق همه جا با استقبال بزرگان روبرو گشت و درستی و امانت او ستوده شد. لیکن در بازگشت در «جِرْم» یکی از شهرهای بدخشان به دست حاکم آنجا اسیر شد و اموال او به غارت رفت و چون بیم جانش می‎رفت، خود را با حیله از بند رهاند و در 430ق /  1039م به غزنین درآمد. سلطان مسعود به او قول داد که خسارت مالی او را جبران کند و قضای نیشابور را بدو دهد (بیهقی، 528-529).
ابن ابی‎الوفاء از یکی از فرزندان ابوالعباس تبانی (احمد بن هارون) به نام منصور و مشهور به ابوصادق نیشابوری نام می‎برد که در 372ق / 982م درگذشته است. وی نیز ازجمله محدثان و فقیهان حنفی بوده و به زهد و پرهیزگاری شهرت داشته است (2 / 181). این شخص ظاهراً غیر از ابوصادق تبانی مورد بحث است، چه ابوصادق اخیر تا 430ق /  1039م پس از آن زنده بوده است.
5. ابوبشر تبانی، از قدمای تبانیان بود و در زمان سامانیان از فقیهان نامور خراسان شمرده می‎شد. به گفتۀ بیهقی او بسیار متمول بوده است و «ساخت زر» می‎داشت (ص 199).
بیهقی از تبانیان، شخص دیگری به نام حسن تبانی را ذکر می‎کند که دانسته نیست از این دودمان بوده یا نه. به گفتۀ وی حسن تبانی از سرداران غزنوی بوده و در جنگهای چندی همچون جنگ مرو و هرات همراه سلطان محمود جنگیده و پس از آن به خدمت مسعود غزنوی درآمده است. او در 432ق / 1041م در جنگ شاه ملک (هم‌پیمان مسعود) با خوارزمیان که به پیروزی غزنویان انجامید، شرکت داشته است (بیهقی، 689).

مآخذ

ابن ابی‎الوفاء، محمد بن محمد، الجواهر المضیئة، حیدرآباد دکن، دایرةالمعارف النّظامیة، 1332ق، 2 / 255، 257، 292، 386؛ بارتولد، و.و.، ترکستان‎نامه، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1352ش، 1 / 620-621، 631-632؛ باسورث، کلیفورد ادموند، تاریخ غزنویان، ترجمۀ حسن انوشه، تهران، امیرکبیر، 1362ش، 1 / 132؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش قاسم غنی و علی‎اکبر فیاض، تهران، خواجو، 1362ش، صص 214-215؛ حاکم نیشابوری، محمد‌ بن ‌عبد‌الله، تاریخ نیشابور، تلخیص احمد ‌بن محمد‌بن حسن خلیفۀ نیشایوری، به کوشش بهمن کریمی، تهران، ابن‎سینا، 1339ش؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، حیدرآباد دکن، مطبعة دایرةالمعارف العثمانیه، 1383ق، 3 / 13-15؛ عبادی، محمد بن احمد، طبقات الفقهاء الشافعیة، به کوشش گوستا ویتستام، لیدن، 1964م؛ عبدالغافر فارسی، ابوالحسن، تاریخ نیسابور، قم، 1362ش.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.